شهید کیومرث معظمی گودرزی

عکس پدر شهید

آقامعلم دانش آموز روزت مبارک

 

نام شهید کیومرث معظمی گودرزی  بر لوح دل دانش آموزانی  هک شده است  که از او نه تنها الفبای فارسی را یاد گرفتند  که در مکتب او مشق زندگی کردند در روستایی کیلومترها دور از شهر بروجرد.دانش آموز شهید کیومرث  معظمی گودرزی آموزشیار داوطلب نهضت سواد آموزی  شهرستان بروجرد، که به رغم دور افتاده بودن روستا تنها آموزشیاری بود که حاضر شده  رنج سختی راه  ،سرمای هوا و خطر حمله گرگها را به جان بخرد ولی  چشمان آیندگانی را به علم و دانش  باز کند تا چراغ پر فروغ خواندن و نوشتن برای همیشه روشن بماند . این معلم دانش آموز  در تاریخ 28 خرداد سال 67 به درجه رفیع شهادت نایل آمدند . در زیر گفتگویی داریم با اقای عظیم روزبهانی یکی از   شاگردان  این معلم شهید.

س: با توجه به این که اقا معلم شهید آن موقع فقط 17 سالشان بود . افراد برای شرکت در کلاس  به راحتی ثبت نام می کردند ؟

ج:   از اول افراد روستا خجالت می کشیدند ،درست است که ایشان سن بسیار کمی داشتند . ولی آقای معلم انقدر  با احترام و افتادگی با اهالی روستا برخورد می کردند که ما فکر نمی کردیم شهری هستند و روستا یی نیست.  مثل خود ما ساده بود . اولین معلمی بود که حاضر شده بود به کشاورزانی  که از کار روزانه خسته هستند  سواد یاد بدهد .بعد ها خیلی از افراد روستا ثبت نام کردند و به کلاسهای نهضت سواد آموزی آمدند.

س: خوب شما با وجود کار فراوان در روستا چگونه  می توانستید در کالاسهای نهضت سواد آموزی شرکت کنید؟

ج: تلاشهای آقا معلم برای با سواد شدن ما خیلی زیاد بود. کلاسها بعد از ظهر ویا در  شب بر گزار می شد و ایشان تا دیر وقت در مدرسه می ماندند.

ما چون افرادی میا ن سال و جوان بودیم راحت تر درس را یاد می گرفتیم .

طوری برنامه ریزی کرده بود که وقت بیشتری به افراد سن بالا  اختصاص میدادند.  افراد پیر روستا  آقای معلم را خیلی دوست داشتند چون با آنها بسیارمتواضع و افتاده بود  و با ما جوانترها با انرژی  ونشاط برخورد میکرد.هیچ وقت از دیر فهمیدنهای ما حوصله شان سر نمی رفت.

؟س: چه ساعتی از شب  کلاس درس  بر گزار بود؟

ج: ما دو کلاس بودیم  .کلاس اولی ها از ساعت 5تا 7 و کلاس دومی ها از ساعت 7تا 9شب.

س: این معلم شهید چه زمانی به شهر خودشان بر می گشتند ؟ و کی به کلاسهای  دبیرستان شان می رفتند؟

ج: شهید معظمی چون تا ساعت 9 در کلاس مشغول تدریس بودند  و فاصله روستای ده ترکان تا شهر بروجرد زیاد بود شب در روستا می ماندند، آنجا خانه ای اجاره کرده بودند .آقا معلم هر روز ساعت 6 صبح از روستا خارج می شدند تا به مدرسه خودشان  که در بروجرد بود بروند.

مسیر ده تا شهر را چگونه میرفتد ؟

ج: چون جاده روستا آن زمان خاکی بود کمتر خودرویی تردد داشت . اگر هم ماشینی بود آن موقع صبح  حرکت نمی کرد .ایشان پای پیاده مسیر 5 کیلومتری تا لب جاده را می رفتند و بعد تا شهر سوار ماشین می شدند.

س: با توجه به سرمای شدید هوا در آن منطقه مشکلی برای ایشان  پیش نمی آمد؟ آن هم آن وقت صبح؟

ج: ما اهالی ده ایشان را می دیدیم  که با پای پیاده  صبح زود راهی شهر می شود در آن سرمای هوا  می ترسیدیم گرگها یه ایشان حمله کنند  و لی با کمال تعجب می دیدیم آقا معلم اصلا" از گرگها نمی ترسد و نگران این هم نیست شاید در راه دچار یخ زدگی شود . این اراده الهی در وجود شان، به همه ما درس می داد  که از سختی و مشقت نهراسیم. 

س: کلاس های درس شما هر روز بر گزار می شد؟ 

ج: بله ا ز اول مهر تا  اسفند  هیچ روزی  نبود  که به  هر دلیلی  کلاس درس برگزار نشود یا آقا معلم نیاید  با وجود تمام سختی راه مقید بودند هر روز بیایند  تا ما  عقب نیفتیم ایشان باید بعد از اتمام کلاسها به جبهه می رفتند.

س:از معلم شهیدتان چه چیزهایی یاد گرفتید؟

ج: ما نه تنها از ایشان الفبای  خواندن و نوشتن آموختیم بلکه تمام کارهای ایشان برای ما درس بود مانند زمانی که آقای معلم با توکل به خدا  و بدون ترس وارد جاده می شدند ،سحر خیزی و تلاوت

قرآنشان،تواضع وخاکی بودنشان واز همه مهمتر خوش رویی شان واخلاقشان، همه برای ما درس بود.

س: از شهادت معلمتان چگونه با خبر شدید؟

ج:یکی از برادرهای ایشان به ما اطلاع داد .تمام افراد ده از این که معلمی دلسوز را از دست داده بودند

ناراحت و عزادار شدند . همه در مراسم شرکت کردند و با خانواده ایشان  دیدار داشتند .

س :تشیع جنازه  معلمتان یادت است؟

ج: بله جنازه این شهید بزرگوار بعد از 7 سال  پیش ما برگشت . مادر شهید تعریف می کرد در عالم خواب دیده که پسرش به او گفته مادر جان از بس که از خدا خواستی من برگردم مرا آوردند ولی من دوست داشتم مثل مادرم حضرت زهرا (س) گمنام باشم.

 

 

س:شهادت آقای معلم چه درسی به شما داد؟

ج:درس پایداری در راه عقیده وایمان. ولی چیزی که بیشتر از این شهادت ما را متحول کرد صبر مادر شهید بود . زمانی که ما برای آقا معلم گریه می کردیم مادر این شهید بزرگوار گفت :گریه نکنید ،کیومرث من که از علی اکبر آقا سید الشهداعزیزتر نیست ، خون  فرزند من از خون شهدای کربلارنگین تر نیست ،به من تبریک بگویید که خدا این هدیه را از من قبول کرده است.

س: اگر آقای معلمتان زنده می شدند( هر چند طبق وعده خدا شهدا زنده اند) به ایشان چه چیزی می گفتید؟

ج: می گفتم  تمام زحمتهایی  را که برایمان کشیده بود را حلال کند .

س: چرا؟

ج: چون شهدا خیلی به گردن ما حق دارند . ما در مقابل فداکاری بزرگ آنها  چه کار کرده ایم ؟

نمی دانم فردای قیامت اگر از ما بپرسند بعد از ما، شما چه کردید؟ ما چه جوابی داریم؟

س: شده بود که  روز معلم بهشون هدیه بدهید؟

ج: نه چون وقتی روز معلم بود آقا معلممان  ان موقع در جبهه بودند . ولی سالها بعد که پیکر آقا معلم برگشت  ما روز معلم برای تبریک روز معلم  به شهر بروجرد  رفتیم و بر سر مزارش گل قرار دادیم.

از خدا می خواهم آقا معلم شهیدمان با شهدای کربلا محشور شود  و ما آن روز شرمنده ایشان نباشیم

در پایان  قطه شعری را تقدیم معلم مان می کنم

از خیالش چون نسیمی در بهارانم هنوز     از فراغش چون خزان غمگین و پژمانم  هنوز 

همشو تندر آمد و آرام شب بر هم  بزد      همچو طوفان رفت و من مبهوت و حیرانم هنوز

گزیده ای از وصیت نامه شهید کیومرث معظمی گودرزی

 

چه خوش است که انسان شهادت را انتخاب کند که بالاتر از آن چیزی نیست.

چه قدر شیرین است طعم دوستی خدا را چشیدن و به معشوق پیوستن.

به سوی مرگ گام بردارید،مرگی که گریبان گیر همه آفریدگان است و کسی را از آن گریز نیست.

این تیرها پیام دشمنان خداست که شما را از مرگ میترساند در حالی که به خدا سوگند مرگ یک پل ارتباطی بین شما و بهشت نبوده و برای دشمنان اسلام جز وسیله ی سقوط در دوزخ نیست

ای پدر و مادرم آفرین برشما که فرزندانتان را در راه حق داده اید تا دین خدا را زنده نگهدارند،از خداوند ذوالجلال مسئلت دارم که به همگی ما توفیق لقاء خودش را عطا کند و به خدا سوگند علاقه ی من به این پرواز بیشتر از پرنده ی محبوس در قفس است.

 

 

مناجات های شهید معظمی گودرزی

تصاویری از کودکی و نوجوانی شهیدمعظمی

 از راست:شهید کیومرث معظمی-برادرشهید(طاهرمعظمی)-پسرخاله شهیدمعظمی

             از چپ:شهید کیومرث معظمی -حبیب و عابد معظمی

از چپ:شهید کیومرث معظمی-برادران شهید

شهید کیومرث معظمی (لباس آبی)در جمع اعضای پایگاه مسجد سجاد(ع)بروجرد

تصویر شناسنامه شهید

نامه های نوشته شده توسط شهید کیومرث معظمی گودرزی